Last updated on ۱۳۹۹/۰۸/۰۸
تاریخ زندگی بشر و تاریخ علم ارتباطات از یک نقطه آغاز میشوند. از زمانی که ما روی این کرهی خاکی زندگی کردن را آغاز کردیم، عملاً ارتباط ما با یکدیگر آغاز شد. انسان به شکل امروزی آنحدود ۲۰۰ هزار سال است که روی کره زمین زندگی میکند. اگر چه قدمت کلمات و زبان کمتر از این مقدار است.نخستین ابزار ما زبان بدن بود. دستهای باز که به هم نشان میدادیم تا اطمینان دهیم که سلاحی نداریم. دستهایی که به کمر میزدیم تا قدرتمان را نشان دهیم و بگوییم که بزرگتر از آنی هستیم که تو میپنداری! دستهایمان را مشت میکردیم تا آماده باشیم برای حمله کردن به طرف مقابل. همزمان قلبمان آموخته بود که تندتر کار کند و خون را به مغز و صورت و دستها بفرستد. تا در نبرد با طرف مقابل شانس پیروزیمان بیشتر باشد. می ترسیدیم و خون، از تمام بدن به سمت پاهایمان میرفت تا فرار کنیم. چنین بود که رنگ صورتمان میپرید و دستهایمان سرد میشد.
کشاورزی یاد گرفتیم و لازم بود مرزهای خودمان را از دیگران جدا کنیم. زمین من با زمین تو فرق داشت و زمین بیشتر به معنای غذای بیشتر و ثروت بیشتر بود. علاوه بر قدرت فیزیکی که در شکار و کشاورزی لازم بود، قدرت کلمات هم به کار گرفته شد. هزار راه و روش برای اثبات اینکه این زمین که تو میبینی متعلق به خاندان ما بوده است!
عصر صنعت ماجرا را پیچیده تر کرد. هنوز ربان بدن، قدرت فیزیکی و قدرت کلمات می توانست به ما برای موفقیت بیشتر کمک کند که تعدد نقشها هم اضافه شد. برای یکی پدر بودی و برای دیگری مدیر و برای دیگری کارمند و برای آن یکی همکار و برای فردی دیگر تهدید و برای بعضی شاید: فرصت! تعدد نقشها ارتباط را از قبل هم پیچیده تر کرد. حرفهایی که به سادگی گفته میشد به تدریج به معادلاتی پیچیده تبدیل شدند و نقابهایی که هر کدام را باید برای محلی و مجلسی استفاده میکردیم.
در کنار عصر صنعت، «پول و دانش مالی» رشد کرد. بورس ایجاد شد. سهام معامله شد. بازاری شکل گرفت که در آن همه میخریدند و میفروختند و جالب اینکه هر کسی فکر میکرد طرف دیگر معامله، در حال اشتباه کردن است! ارتباط باز دشوارتر شد. منافع ارتباط ما با یکدیگر را چندلایهای کرد و خشونت کلامی، حتی بیش از دوران صنعتی ترویج شد. این بار کلمات میتوانستند درآمدت را مستقیم تغییر دهند. بدهیهایت را پاک کنند و طلبهای معوقات را به سکههایی نقد تبدیل کنند!
عصر اطلاعات آمد و آموختیم که سکهی رایج دوران جدید، «دادهها» هستند. تکنولوژی رشد کرد. اینترنت به ابزار روزمره تبدیل شد. حالا دیگر مجبور نیستی مسئولیت حرفهایت را بپذیری. یک پروفایل درست میکنی در فیس بوک. توییتر یا وبلاگی بدون نام و هر چه خواستی به هر کس خواستی توهین میکنی. هیچکس نخواهد فهمید که تو که بودی. قبلاً برای نابود کردن دیگری باید هزاران کیلومتر راه میرفتی. اما امروز، فاصلهی بین حرف زدن تو و خرد شدن من، تنها یک کلیک است. قدیم شاید نمیشد. اما امروز میشود یک میلیون نفر با هم به حریم یک نفر تجاوز کنند. فیس بوک فضایش را فراهم کرده است.
قبلا شاید زنگ زدن و فرار کردن، رفتار کودکان قبل از مدرسه بود. امروز پیامک دادن و بلافاصله موبایل را خاموش کردن، عادت رفتاری ماست!
زبان خشونت را خوب آموختیم. همچنانکه زبان رقابت را. همچنان که زبان بدن را. همچنانکه زبان مذاکره را. همچنانکه زبانهای ملل مختلف را. اما آنچه فراموش شد زبان زندگی بود. زبانی که با استفاده از آن آرامتر صحبت کنیم و آرامتر بشنویم و از ارتباطات خود بیشتر لذت ببریم و سهم حمایت در آن از سهم رقابت بیشتر باشد. عمدهی خشونت این روزهای جامعه، خشونتهای فیزیکی نیست. خشونتهایی است که در زبان خود به کار میبریم. با رفتار یا با کلمات. سری نوشتههای زبان زندگی قرار است به ما بیاموزد که میتوان زندگی کرد. دردها را به اشتراک گذاشت و لذتها را مضاعف کرد. منافع را تقسیم کرد و ضررها را بر عهده گرفت. اما درگیر نبردهای قدیمی هزاران نسل پیش نشد. زبان زندگی، از جنس توصیه و تجویز نخواهد بود. چیزی خواهد بود از جنس تحلیل. تا هر کس به سلیقه و فراخور خود، چیزی از آن برگیرد. با ما همراه بمانید…
_ Source
اولین باشید که نظر می دهید