Last updated on ۱۳۹۹/۰۸/۰۸
ابتدا اجازه دهید موضوعی را پیش از مطالعه این مطلب خدمت شما خوانندگان گرامی تشریح کنم :
همانطور که می دانید سیاست های این وبلاگ نشر دانسته های خودم و یا بازنشر دانسته های دیگران (البته با رعایت کپی رایت) برای عموم عزیزانیست که به نحوی با حقیر در ارتباط می باشند؛ اما از آنجا که منبع اولیه مطلب بازنشر شده حاضر، همواره در حال بروزرسانیست توصیه می کنم متن اولیه آنرا از این آدرس در وب سایت متمم مطالعه نموده و سپس در صورت تمایل به مطالعه این مطلب بپردازید :
تجربهی کار در سازمانهای مختلف و همینطور تلاش برای توسعهی توانمندیهای انسانها، نشان داده که یکی از ضعفهای عمدهی موجود در بسیاری از جوامع کمتر توسعه یافته، نبود تفکر سیستمی است. در حوزهی تفکر سیستمی کتاب و مطلب و مقاله و کلاس، کم نیست. اما به نظر میرسد بحثهای بیش از حد تئوریک در این حوزه باعث شده که عملاً دانش موجود در این بخش، به «رفتار» و «نگرش» تبدیل نشود.
تعاریف مختلفی از سیستم و تفکر سیستمی وجود دارد. مهمترین ویژگیهای سیستم را، می توان موارد زیر دانست:
نخست اینکه: سیستم از اجزای مختلف تشکیل میشود. به عبارت دیگر یک «قطعه» به تنهایی سیستم نیست.
دوم اینکه: اجزای سیستم با هم در ارتباط و تعامل هستند. تا وقتی تعامل وجود ندارد صرفاً یک «مجموعه» داریم و نه یک سیستم. بسیاری از شرکتها و سازمانها، «مجموعه»ای از آدمها هستند نه یک «سیستم انسانی». شاید شما هم دیده باشید که در برخی سازمانها، کارکنان پس از مدت طولانی کار کردن در آنجا هنوز نمیدانند که همکاران دیگر آنها چه کاره هستند و چه میکنند…
سوم اینکه: سیستم ها عموماً مرز دارند (مگر اینکه تمام عالم هستی را یک سیستم بگیرید). مرز سیستم یک واقعیت بیرونی نیست. بلکه ما انسانها مرزها را تعریف میکنیم. ممکن است پدر یک خانواده، مرزهای سیستم خانوادهی خود را، «چاردیواری خانه» تعیین کند و به فرزندان خود هم بیاموزد که آنچه بیرون از این خانه میبینید «محیط» است و چنین شود که فرزندان، وقتی زبالهها را از خانه بیرون بردند، احساس میکنند «مشکل زبالهها، در سیستم خانواده حل شده است». چنین است که شاید در برخی مجتمعها دیده باشید که ساکنان برای تزیینات خانهی خود، بی حد و حصر هزینه میکنند اما برای گلکاری حیاط، حاضر به پرداخت کمترین هزینه نیستند.
خانوادهی دیگری را هم ممکن است بیابید که مرزهای سیستم خود را «مرزهای استان خود» بداند و یا «مرزهای سیاسی کشور خود» یا «کرهی زمین» یا …
هر چه مرزها را بزرگتر بگیریم، سیستمیتر فکر کردهایم. اما نباید فراموش کنیم که گاهی بزرگتر کردن مرزها به این معنی است که مسئله به حدی دشوار میشود که عملاً از حل آن ناتوان میشویم. هنر یک متفکر سیستمی آن است که مرزها را در حدی تعریف کند که نه آنقدر کوچک باشند که «نگرش غیرسیستمی» حاکم شود و نه آنقدر بزرگ که «امکان ارائهی راه حل» وجود نداشته باشد.
چهارم اینکه: بعضی سیستم ها با دنیای اطراف خود در ارتباط هستند و یک «سیستم باز» را شکل میدهند. در حالی که ممکن است سیستم هایی را ببینیم که «بسته» هستند و هیچ رابطهای با دنیای اطراف خود ندارند.
با این تعاریف، موارد زیر را میتوان به عنوان نمونههایی از سیستمها در نظر گرفت:
سیستم اقتصادی یک کشور: اجزای این سیستم بانکها، موسسات مالی، بورس، دولت، خانواده ها، بخش خصوصی، منابع زیرزمینی، منابع انسانی و … هستند که در شرایط عادی همگی با هم در حال تعامل بوده و روی یکدیگر تاثیر میگذارند. در صورتی که یک کشور ایزوله نبوده و با سایر کشورها در ارتباط باشد، سیستم اقتصادی عملاً یک سیستم «باز» محسوب میشود. زمانی که کشورهای اتحادیهی اروپا، پول واحد «یورو» را برای خود برگزیدند و مفهوم «Eurozone» شکل گرفت، از لحاظ سیستمی میتوان گفت که مرزهای سیستم اقتصادی در بخش قابل توجهی از اروپا، گسترده تر شد و از مرزهای ملی عبور کرد.
(وقتی از یک «منبع» یا «Resource» صحبت میکنیم، از «فرصتها»، «امکانات»، «قابلیتها»،«توانمندیها»،«ارتباطات» و هر آن چیزی حرف میزنیم که میتواند در نهایت مزایا و منافعی ایجاد نماید. این مزیت ممکن است موجب ایجاد سود و درآمد یا موجب کارکرد بهتر یک مجموعه و یا به هر روش دیگر موجب بهبود کمی یا کیفی وضعیت موجود شود.
پول، زمان، دوستان، ارتباطات و دوستیها، دانش، تخصص، مدرک تحصیلی، دسترسی به برخی نقاط جغرافیایی خاص و … تنها نمونههایی از منابع در اختیار ما هستند.)
سیستم آموزش و پرورش در یک کشور: اجزای این سیستم میتوانند «مدارس»، «رسانهها»، «خانواده»، «مذهب»، «سنت» و … باشند. این اجزا نیز با یکدیگر در ارتباط هستند و از یکدیگر تاثیر میپذیرند. مجدداً در این حوزه نیز میتوان راجع به باز بودن و بسته بودن سیستم آموزش و پرورش فکر کرد و نظر داد. طبیعی است که به وجود آمدن ابزارهای نوین ارتباطی نظیر اینترنت، خواسته یا ناخواسته، مرزهای سیستم آموزش و پرورش را در کشورهای مختلف جهان توسعه داده است. به عبارت دیگر، این روزها با محدود کردن نگاهمان به «مرزهای سیستم آموزش و پرورش»، احتمالاً مسئلهی آموزش را به شکل نادرست یا ناقصی تحلیل خواهیم کرد.
سیستم بدن انسان: بدن انسان هم یک سیستم است که از اعضای مختلفی تشکیل شده و همهی آنها با یکدیگر در تعامل هستند و روی یکدیگر تاثیر میگذارند. مرزهای این سیستم کاملاً مشخص است و تصور آن برای ما چندان دشوار نیست.
اکوسیستم طبیعی: همانطور که از نام آن هم پیداست، یک اکوسیستم هم نوعی از سیستم است که موجودات مختلف در آن در کنار یکدیگر و در تعامل با یکدیگر زندگی میکنند. مرزهای اکوسیستم ها را می توان به شکلهای مختلف تعریف کرد. یکی از مثالهای کلاسیک در این حوزه آن است که شما میتوانید تمام «شکار»ها را یک «سیستم» بگیرید. اما شاید شکل درست تر این باشد که «شکار و شکارچی» را یک سیستم در نظر بگیرید. واقعیت این است که «محیط و شرایط محیطی» نیز المان دیگری هستند که برای تحلیل درست یک اکوسیستم، باید آنها را لحاظ نمود. هر چه مرزهای اکوسیستم را بازتر کنیم، بهتر میتوانیم آن را بشناسیم و تحلیل کنیم.
یکی از نکاتی که در تفکر سیستمی به صورت جدی مورد تاکید قرار میگیرد، «افزایش افق تحلیل» است. از آنجا که این بحث بسیار مهم و گاه بسیار پیچیده است، اجازه بدهید آن را از یک مثال ساده آغاز کنیم.
اثری که میخواهیم به آن بپردازیم «اثر کبری یا Cobra Effect» نام دارد. سالها پیش وقتی هند مستعمرهی انگلیسی ها بود، تعداد مارهای کبری در سطح شهر دهلی زیاد شده بود و این یک خطر جدی محسوب میشد. دولت احساس کرد به تنهایی نمیتواند از عهدهی مدیریت این وضعیت بر بیاید. به همین دلیل تصمیم گرفته شد که شهروندان به مشارکت دعوت شوند. برای هر مار مردهای که تحویل میشد، جایزهای نقدی در نظر گرفته شد. این استراتژی ابتدا بسیار موفقیتآمیز بود و مارهای مردهی زیادی تحویل شد. به نظر میآمد که در طول زمان باید تعداد مارهای مرده کم و کمتر میشد. اما با کمال تعجب دیده شد که تعداد مارهای مرده تحویلی هر روز در حال افزایش است!
احتمالاً میتوانید دلیلش را حدس بزنید. مردم احساس کردند این کار درآمد خوبی دارد و بسیاری از آنها به پرورش مارهای کبرا پرداختند تا درآمد خوبی به دست بیاورند. ماجرا در همین جا تمام نشد. دولت اعلام کرد که دیگر برای مارهای کبرای مرده جایزه نمیدهد! حالا مردم که میدیدند این کسب و کار دیگر رونق ندارد، مارهای خود را در گوشه و کنار شهر رها کردند. هر کس مارهای خود را به دورترین نقطه از خانهاش میبرد و رها میکرد و می توانید حدس بزنید که همان زمان که یک نفر در سمت دیگر شهر، مارهایش را رها میکرد، کسی هم بود که از آن سمت شهر به این طرف آمده بود تا مارهای خود را رها کند!
اجازه بدهید مثال دیگری را هم بررسی کنیم. در ویتنام زمانی که مستعمرهی فرانسویها بود، به دلیل زیاد شدن موشها، دولت برنامهای برای مشارکت شهروندان تدوین کرد. طبق این برنامه، شهروندان موشها را می کشتند و دفن میکردند و دم موش را میبریدند و برای دولت میآوردند تا پاداش خود را بگیرند.
بعد از مدتی تعداد زیادی موشهای دمبریده در شهر دیده میشد! مردم ضمن حمایت از موشها و کمک به رشد و تکثیر و زندگی آنها، دم های آنها را میبریدند و به دولت تحویل میدادند و دوباره موشها را رها می کردند تا موشها زاد و ولد کنند و درآمد بیشتری را به ارمغان بیاورند.
در هر دو مثالی که دیدیم، یک ویژگی مشترک وجود داشت و آن اینکه فقط به «نخستین تاثیر یک تصمیم» توجه شده بود. در حالی که اگر افق دید خود را گسترش دهیم و عمیقتر کنیم میتوان دید که هر تصمیمی، زنجیرهای از اتفاقات را رقم میزند و بدون در نظر گرفتن این زنجیره نمیتوان اثرات ناشی از یک تصمیم را تحلیل کرد.
مشابه همین تصمیمها را در اقتصاد و فضای کسب و کار هم میتوان مشاهده کرد:
در سالهای گذشته، حمایت از بنگاههای اقتصادی زودبازده، شبیه همین مشکلات را در ایران ایجاد کرد. واقعیت این است که کسب و کار، به هر حال «زود بازده» نیست و رشد و تثبیت آن زمان میبرد. اعطای وامهای کوچک به مردم و انتظار از درآمدزایی سریع توسط آنها، باعث شد که بسیاری از مردم با دریافت این وامها خودروهای قسطی بخرند و به جابجایی مسافر در سطح شهرها بپردازند. افزایش ناگهانی عرضه خدمات در حوزهی «حمل و نقل مسافر» باعث شد درآمدها کاهش یابد. در نهایت «جوانان بیکار» به «جوانان بدهکار» تبدیل شدند و اگر از گروه اول کار خوبی برنمی آید از گروه دوم انجام هر کار بدی را نیز میتوان انتظار داشت…
در بسیاری از شرکتها، استفاده از دوربینهای مدار بسته هم نتیجهی مشابهی داشته است. احساس «دیده شدن دائمی» و «نامطلوب» بودن این حس، باعث میشود که «دیده شدن» و «دیده نشدن» به یکی از دغدغههای کارکنان تبدیل شود. قبلاً بخشی از کارکنان از کار فرار میکردند و بخشی دیگر، به کار فکر میکردند. حالا وجود دوربینها همه را روی یک سوال متمرکز کرده: «کجا دیده میشویم؟ کجا دیده نمیشویم؟» و آمارها نشان میدهد در چنین محیط هایی، حتی کارکنان متعهد هم ترجیح میدهند ساعت و دقایق بیشتری از روز خود را در «نقاط کور» تردد کنند! بنابراین ضمن اینکه گروه اول همچنان کمکاری میکنند و با چشمان باز رو به مانیتور می خوابند و هر وقت خسته شدند به نقاط کور پناه میبرند، فرار از دیده شدن و کار کردن، به دغدغهی کارکنان متعهد نیز افزوده میشود!
کلیپ ویدئویی بالانس، جدید نیست و احتمالاً بسیاری از شما بارها و بارها آن را دیدهاید. امروزه در بسیاری از دوره های آموزش تفکر سیستمی، از این کلیپ ویدئویی برای ایجاد تصویر ذهنی از تفکر سیستمی استفاده میشود :
_ Source
سلام متاسفانه مطالب بالا کپی بند بند از درس تفکر سیستمی سایت متمم هست. همانطور که میدانید یا نمیدانید محمدرضا شعبانعلی به عنوان نویسنده نوشتههای بالا بارها و بارها تاکید کردهاند هر نوع بازنشر مطالب حتی در حد یکی دو پارگراف از سایت متمم غیرقانونی و قابلیت پیگرد توسط بخش حقوقی متمم را دارد به همین دلیل لطفا در اسرع وقت این مطالب را پاک کرده و بازدیدکنندگان را به منبع اصلی که هر روز در حال کامل شدن و بروز شدن است هدایت کنید. وگرنه همچنانکه در meta description سایتتان کلمه سایبری را آوردهاید این نوعی دزدی سایبری خواهد بود.
سلام دوست من
هرچند که بنده در انتهای تمام مطالبی که بازنشر می کنم آدرس و لینک منبع یا Source محتوای اولیه را حتما قید می کنم (به عنوان نمونه به این عکس توجه نمائید: )
اما با توجه به حساسیت شما و احتمالا جناب شعبانعلی که شخصا از طرفداران ایشان هستم چند کلمه در ابتدای نوشته اضافه کردم تا برای خوانندگان گرامی سوء تفاهمی بوجود نیاید.
در حقیقت هدف من از بازنشر اینگونه مطالب گردآوری بهترین منابع برای دوستانیست که مداما تقاضای مرجع و ماخذی شسته رفته ی این چنین دارند.
الاایحال اگر همین درخواست شما مبنی بر حذف این مطلب به طور مستقیم از طرف صاحب اثر به بنده ارسال شود شک نکنید که درخواست ایشان اجرا شده و ضمن اینکه کلیه خوانندگان همچنان به سایت مرجع هدایت می شوند، در اولین فرصت مطلبی کامل و جامع در این خصوص خواهم نگاشت که خدای نکرده حق احدی ضایع نشود.
سالم و سربلند باشید