Last updated on ۱۳۹۹/۰۸/۰۸
مهربانیهای کوچک زندگی، حرف جدیدی نیست. سنتی است که سالهاست در همه جای دنیا رایج است. محبت کردن به کسانی که الزاماً نمیتوانند محبت ما را جبران کنند و حتی شاید هرگز ما را نبینند و نشناسند تا برایمان کاری انجام دهند.
زمانی، خریدن یک یا چند تنور نان نانوایی، سنت رایجی بود و حتی خیلی از ما، برای رفع مشکلاتمان، چنین نذری میکردیم. مهم نبود که چه کسی نان را میخرد. ثروتمند است یا فقیر. من را میشناسد یا نه. مهم این بود که در لحظهای که پول را از جیبش در میآورد تا قیمت نان را حساب کند، میگفتند: امروز، چوب خط نانوایی را یک نفر خریده است.
نمیتوان انکار کرد که به تدریج، ما نسبت به هم نامهربانتر شدهایم. خودمان را بیشتر از دیگران میبینیم. نمیتوانیم بگوییم «مردم نامهربانتر شده اند». چون مردم، چیزی خارج از جمع ما نیستند: مردم، همان خودمان هستیم.
فروشندهای که امروز هنگام فروش لباس، در چهرهی من لبخند نمیزند، دیروز هم وقتی آب میوه خریده، لبخند را ندیده. شاید چون آبمیوه فروش هم ساعتی قبل از آن، هنگام عبور از خیابان، از سرعت زیاد ماشینی که برای او نایستاده است، بر خود لرزیده باشد و هنوز در تصور آن لحظه باشد. شاید آن ماشین تندرو، ما بوده باشیم!
در اینجا فهرست سادهای از مهربانی های کوچک زندگی را، تنظیم کردهام. خوشحال میشوم آنها را بخوانید. در ایام نوروز برخی از آنها را انجام دهیم و اگر برایمان لذت داشت، در تمام سال هم ادامه دهیم. اگر یکی از این کارها را انجام دادید و لذت خوبی را تجربه کردید، خوشحال میشویم برای ما هم بگویید. اگر ایدهی دیگری داشتید و در فهرست ما نبود، لطف میکنید اگر برای ما هم بنویسید. فهرست مهربانی های کوچک زندگی، قطعاً نقطهی پایان ندارد. آنچه میخوانید آغاز این فهرست بلند است:
* وقتی در پایان مهمانی، صاحبخانه اصرار میکند که شما هیچ چیز نخوردید، شکلات خود را بردارید و آن را به دوست خود یا هر کس دیگری که بعداً میبینید بدهید.
* در سفرهای درونشهری یا برونشهری، هدیههای کوچکی برای پلیسها به همراه داشته باشیم. کتاب خوب. یا مجسمهی کوچک یا هر چیز دیگری از این دست. پلیسها همیشه خلافکارهای ما را میبینند. بگذاریم عادت کنند که هر ماشینی که کنار آنها توقف میکند، صرفاً برای التماس چشم پوشی از جریمه نیست!
* اگر پیرزن یا پیرمرد دستفروشی را دیدید که در خیابان یا مترو، فروشندگی میکند و مشخص بود که نان خودش را از این راه تامین میکند، میتوانید بستهی لیف یا جوراب او را بخرید، اما از او نگیرید و بخواهید که آنها را میان دیگران، به رایگان توزیع کند (پیرزنی که چند شب پیش، این نوع مشتری را تجربه کرده بود، به جای اینکه ملتمسانه به مردم بگوید جورابهایش را بخرند، با غرور میگفت: عیدی شماست! بفرمایید!).
* وقتی در پارکینگ به سمت ماشین خود میروید تا آن را بردارید به یک رانندهی سرگردان در جستجوی پارکینگ، بگویید که میتواند بیاید و جای شما پارک کند و او را به سمت محل ماشین خودتان هدایت کنید.
* اگر کتابی را دوست دارید یا کتابی را داشتهاید و دیگر نمیخوانید، آن را در یک محل عمومی – شاید مترو یا شاید رستوران – جا بگذارید. یادتان باشد که ابتدای کتاب بنویسید که این کتاب را عمداً گذاشتهاید و از خواننده بخواهید که بعد از خواندن، یادداشتی به ابتدای صفحه اضافه کند و آن را جای دیگری، «جا بگذارد». در غیر این صورت، ممکن است دیگران مجبور شوند به دنبال صاحب کتاب بگردند!
* وقتی در ترافیک خیابان یا جاده هستید و ماشین کناری، ناامیدانه راهنما میزند و به دنبال موقعیتی برای دور زدن یا تغییر خط میگردد، لحظهای توقف کنید تا مسیرش را تغییر دهد (به نظر ساده میرسد. اما سهل ممتنع است! عموماً این کار را نمیکنیم).
* وقتی شبها، ماشینی در کوچه یا خیابان متوقف میشود و شما پشت آن معطل هستید، به جای چراغ زدن، چراغ ماشین خود را خاموش کنید تا مسافران یا اعضای خانوادهاش برای پیاده شدن، هول نشوند.
* برای مردهای بی خانمان یک وعده غذا تهیه کنیم. یا وقتی به صورت خانوادگی رستوران میرویم، یک ظرف غذای اضافی هم بگیریم. احتمالاً تا قبل از رسیدن به خانه، کسی را پیدا میکنیم که غذا را به او بدهیم. قطعاً لذت رستوران، چند برابر خواهد شد.
* اگر در سوپرمارکت یا فروشگاه، خرید زیادی داریم و نفر بعد از ما در صف صندوق، یکی دو قلم کالا دارد، از او خواهش کنیم که قبل از ما، حساب کند.
* نامه بنویسیم! شاید به نظر مسخره بیاید. اما اگر یک بار امتحان کنید مشتری میشوید! به جای ایمیل و مسیج و …، برای یکی از دوستانتان، نامه بنویسید. با دست خط خودتان. آن را پست کنید. مطمئن باشید که چنین نامهای، معادل یک سال پیام و پیامک تکراری و بیهوده، اثر دارد.
* حتی اگر از اتوبوسهای درونشهری استفاده نمیکنیم، به دنبال فرصتی باشیم که لحظهای آنها را ببینیم و به خاطر خدماتشان، از آنها تشکر کنیم. مطمئناً اگر یک کارت تبریک از پیش نوشته داشته باشیم و به آنها بدهیم، تا مدتها آن را فراموش نمیکنند.
* اگر در مجتمع یا آپارتمان خود، کودکی داریم، برایش جعبهای خوراکیهای متنوع درست کنیم و به او بدهیم.
* به صورت ناشناس، کارت تبریک با یک عالمه آرزوی خوب بنویسیم و در اتوبوس یا تاکسی یا محل عمومی دیگری بگذاریم. لذت گرفتن این کارت تبریک، خیلی بیشتر از آنهایی است که دیگران از روی وظیفه برای ما میفرستند.
* یک ظرف صابون مایع بخرید و در مسیر رانندگی خود در جاده، به دنبال یک دستشویی بگردید که به آن نیاز داشته باشد!
فهرست مهربانیهای کوچک، در بسیاری از فرهنگها، با لبخند زدن و احوال پرسی از رهگذران غریبه آغاز میشود. اما شاید تجربه کرده باشید که امروز، اگر غریبهای لبخندی بزند و به ما سلام کند و سال نو را تبریک بگوید، یا فرض میکنیم آشنایی است که فراموشش کردهایم یا ما را با کس دیگری اشتباه گرفته است. شاید اگر همین مهربانیهای کوچک بالا و صدها مورد مشابه آنها، به تدریج در میانمان رایج شود، زمانی برسد که لبخند زدن و تبریک گفتن یک ناشناس، تا این حد برایمان نامتعارف نباشد. آن روز قطعاً در جامعهی دیگری زندگی خواهیم کرد…
_ منبع
فوق العاده جذاب بود …